پرسش :

روح چيست و آيا داراي شكل خاصي است و بعد از مرگ آدمي روح به كجا مي‌رود و آيا اجازه ورود به دنيا را دارند يا خير و اينكه مي‌گويند كه ارواح شبهاي پنج‌شنبه ازادند و به دنيا مي‌آيند، اگر اين جمله صحيح است بفرمائيد كه به چه شكل مي‌آيند.


شرح پرسش :
پاسخ :
به دليل اين كه اين سوال چند ضلع دارد و در واقع چندين پرسش مستقل است پاسخ آن در چند محور ارايه مي‌شود.
1. روح چيست؟
روح در اصل به معناي (نفس) و (دو ديدن) است، بعضي تصريح كرده‌اند كه روح و ريح (باد) هر دو از يك معني مشتق شده‌ است، و اگر روح انسان كه گوهر مستقل مجردي است به اين نام ناميده شده به خاطر آن است كه از نظر تحرك و حيات آفريني و ناپايدار بودن همچون نفس و باد است، لذا گفته شده كه روح مبدأ حيات و زندگي است كه موجود زنده را به احساس و حركت ارادي توانايي مي‌بخشد.[1]
در قرآن كريم درباره روح چنين آمده: «و يسئلونك عن الروح، قل الروح من امر ربي و ما اوتيتم من العلم الا قليلاً»؛[2] يعني از تو درباره روح سوال مي‌كنند بگو: روح از فرمان پروردگار من است و جز اندكي از دانش به شما نداده است.
در برخي تفسيرها در ذيل اين آيه آمده است: از مجموع قرائن موجود در آيه و خارج آن چنين استفاده مي‌شود كه پرسش كنندگان از حقيقت روح آدمي سوال كردند، همين روح عظيمي كه حيات ما از آن سرچشمه مي‌گيرد و به كمكش زمين و آسمان را جولانگاه خود قرار مي‌دهيم، اسرار علوم را مي‌شكافيم، و به اعماق موجودات راه مي‌يابيم، مي‌خواستند بدانند حقيقت اين اعجوبة عالم آفرينش چيست؟ از آن جا كه روح ساختماني مغاير با ساختمان ماده دارد و اصول حاكم بر آن غير از اصول حاكم بر ماده و خواص فيزيكي و شيميايي آن است، پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ مأمور مي‌شود در يك جمله كوتاه و پرمعني بگويد: روح از عالم امر است يعني خلقتي اسرارآميز دارد.
پس مراد از اين كه قرآن كريم فرمود: روح از امر الهي است اين خواهد بود كه روح يك موجود اسرارآميز است، علامه طباطبايي در تبيين معناي كلمه امر گفته است: تعبير امر در جاي به كار برده مي شود كه تدريج در كار نباشد، يعني مادي و محكوم به حركت مادي نباشد، پس روح كه از امر خداوند است بدين معنا است كه روح موجودي است كه آميخته با ماده و زمان ومكان نبوده و قابل اشاره نيست، بلكه موجودي مستقل است كه داراي حيات، علم و قدرت بوده و از مقوله صفات و احوال نمي باشد.[3]
و در برخي روايات درباره روح آمده: روح از عالم ملكوت و از قدرت خداوند است. آن جا كه سخن از ارتباط روح با جسم است و تأثير متقابل اين دو در يكديگر بيان مي‌شود، نام (روان) بر آن مي‌گذاريم و آن جا كه پديده‌هاي روحي جداي از جسم مورد بحث قرار مي‌گيرند نام روح را به كارمي‌بريم و دانشمندان الهي و فلاسفه معتقد‌اند روح يك حقيقت ماوراي طبيعي و فراطبيعي است.[4]
از آنچه در تعريف روح گفته شد معلوم گرديد كه چون روح يك موجود غيرمادي است، لذا شكل ندارد به معناي صورت هندسي، زيرا شكل داشتن از اوصاف موجودات مادي است و روح مادي نيست و حتي بنا به نظر كساني كه روح را مجرد مي‌دانند تجرد روح تجرد مثالي هم نيست، پس نبايد گمان شود كه گرچه روح مادي نيست اما اوصاف ماده را دارد.
2. روح بعد از مرگ آدمي به كجا مي‌رود...؟
در پاسخ اين ضلع از سوال اولاً بايد گفت: بر اساس آيات و روايات مختلف و متعدد روح انسان بعد از مفارقت از بدن در هنگام مرگ وارد عالمي به نام برزخ مي‌شود و برزخ در لغت عرب به جامي گفته مي‌شود كه حد فاصل بين دو چيز باشد و چون عالم بعد از مرگ حدفاصل بين زندگي موقت دنيا و حيات جاويدان عالم آخرت است، در قرآن شريف و روايات اولياء دين، آن عالم به نام برزخ خوانده مي‌شود.[5]
بر اساس جهان بيني مكتب پيامبران الهي، با سپري شدن ايام زندگي دنيا و فرارسيدن مرگ، روح آدمي از بدن جدا مي‌شود و به عالم برزخ منتقل مي‌گردد و در آن سراي به حيات خويش ادامه مي‌دهد، اگر متوفي از گروه پاكان و نيكان باشد به پاداش اعمال خوب خود در آن عالم متنعم است و اگر از گروه بدان و گناهكاران باشد به كيفر كارهاي ناپسند خويش معذب خواهد بود، و اين وضع هم چنان باقي و برقرار است تا زماني كه قيامت برپا گردد، مردم به فرمان الهي از قبرها برانگيخته شوند و براي رسيدگي به حساب‌هاي خود در محكمة عدل الهي حضور يابند.[6]
ثانياً: گرچه در ميان مردم برخي كشورها مثل هندوستان نظريه‌اي به نام تناسخ مطرح شده و آنها گمان كرده‌اند كه ارواح مجدداً در قالب بدن‌هاي ديگري به دنيا باز مي‌گردند، اين نظريه به تدريج توجه عده بسياري از مردم جهان را به خود جلب نموده و عده‌اي آن را باور كرده‌اند. اما اين پندار كاملا بي‌اساس بوده و برخلاف ره‌آورد معارف آسماني به خصوص قرآن كريم است، لذا يكي از دانشمندان در اين باره گفته است: طبق مكتب پيامبران الهي، قضاء حكيمانه حضرت باري تعالي در نظام عمومي عالم بر اين تعلق گرفته است كه روح بشر پس از مرگ دوباره به دنيا و دار تكليف باز نگردد و زندگي جديدي را در اين جهان آغاز ننمايد، بلكه هم چنان در عالم موقت برزخ بماند تا قيامت برپا گردد و به سراي جاودان آخرت منتقل شود... بازگشت به دنيا براي انجام كارهاي خوب و به دست آوردن شرايط هم‌زيستي با ارواح عاليه از نظر مكتب اسلام و سنت آفرينش سخني است نادرست و قرآن شريف تحقق چنين امري را با صراحت ناشدني و غيرقابل وقوع اعلام نموده است. (براي اطلاع بيشتر در اين باره به منبع ذيل مراجعه شود.)[7] بنابراين روح بعد از مرگ انسان اجازه ورود به دنيا را به معناي ياد شده ندارد.
ثالثاً: گرچه برگشت روح انسان بعد از مرگ به آن معنا كه ياد شد امكان‌پذير نيست. اما بايد توجه داشت اگر در برخي روايات آمد كه ارواح عده‌اي با بستگان خود ارتباط برقرار مي‌كنند، اين حرف درست بوده و غير از آن چيزي است كه به نام تناسخ ياد مي شود كه در اينجا به دو نمونه از روايات اشاره مي‌شود:
1. از امام صادق ـ عليه السلام ـ رسيده كه فرمود: مؤمن اهل خود را مي‌بيند و آنچه را كه موجب محبت او است مي‌بيند، بعضي از مؤمنان در هر هفته يك بار در روز جمعه به زيارت و ملاقات اهل خود مي‌رسند، و بعضي ديگر بر حسب مقدار عمل خود مي‌توانند آنان را ملاقات كنند.[8]
2. از حضرت امام موسي كاظم ـ عليه السلام ـ در پاسخ شخصي كه از ملاقات ارواح با بستگانش سوال كرده بود فرمود: در هر جمعه و در هر ماه و در هر سال يك بار برحسب منزلت و مكانت مؤمن مي‌تواند به ديدار بستگانش بيايد، و نحويه ديدار آنان اين است كه به صورت موجود لطيفي (كه قابل ديدن نيست) بر بستگان خود اشراف پيدا مي‌كند، اگر آنها را در حال انجام كارهاي نيك مشاهده كرد خوشحال مي‌شود. و اگر در حال انجام كارهاي ناپسند ديد اندوهگين و غمناك مي‌گردد.[9]
3. در روايت ديگري فرمود: روح مؤمن از پروردگار خود اذن مي‌طلبد و خداوند به آن مؤمن اذن مي‌دهد و دو فرشته نيز همراه او گسيل مي‌نمايد، آنها به سراغ اهلش مي‌آيد كلام آنها را مي‌شنود و به سوي آنها نگاه مي‌كند.[10]
از مجموع اينگونه روايات چند نكته به دست مي‌آيد:
اولاً: معلوم مي‌شود ارواح مؤمنين مي‌توانند اهل خود را ببينند و اقوام و ذوي الارحام و كساني را كه به آنها علاقه‌مند است ملاقات مي‌كند و از حالات و سرگذشت آنان باخبر مي‌شود.
حتي طبق برخي روايات روح كافر نيز به ديدار خانواده خود مي‌آيد و از ديدن اعمال زشت آنان بيشتر گرفتار رنج مي‌شود.[11]
ثانياً: ارتباط ارواح با عالم دنيا آن قدر شديد و اقوي است كه اگر عمل خيري از سوي كسي براي مردة انجام گيرد، نتيجة آن به او مي‌رسد، لذا از پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ رسيده كه فرمود: روزي حضرت عيسي از كنار قبري عبور مي‌كرد صاحب قبر را در حال عذاب ديد، بعد از مدتي دوباره عبورش از آن راه افتاد آثار عذاب در آن قبر نديد، از خداوند خواست كه از اسرار مسأله او را آگاه كند. به او وحي شد كه فرزندي از آن شخص در دنيا باقي مانده بود، كارهاي خيري مانند اسكان دادن به يتيمي و كمك به مردم انجام مي‌داد، من به بركت عمل نيك فرزندش عذاب را از پدر او برداشتم.[12]
ثالثاً: ارتباط ارواح با مردمان دنيا از باب اشراف آنان بر اهل دنيا است كه مي‌تواند اهل دنيا را ببيند نه اين به شكل و صورتي در بيايد و آنگاه وارد عالم شود.
رابعاً: روح هر كسي به اندازه نور ايمان و معنويت خود مي‌تواند به ديدار خانواده‌اش بيايد، لذا در روايت آمده كه عده‌اي هر هفته و برخي هر ماه و عده‌اي سالي يك بار مي‌تواند به ديدار بستگانش بيايد.
خامساً: از آن جا كه ارواح موجودات مجرد و غيرمادي هستند لذا شكل خاصي ندارد.
براي مطالعه بيشتر در اينباره به منابع ذيل مراجعه شود:
1. زين العابدين قرباني، سوي جهان ابدي، انتشارات كتابفروشي طباطبايي، قم، 1382 ق.
2. امام خميني، معاد ازديدگاه امام خميني، دفتر 30 تبيان، نشر موسسه آثار امام خميني.
3. سيد محمد حسين طهراني، معادشناسي، از جلد اول تا دهم، نشر حكمت.
4. جوادي آملي، ياد معاد، نشر مركز نشر فرهنگي رجاء.
5. سيد عبدالحسين دستغيب، معاد.
6. تعبير خواب از امام صادق ـ عليه السلام ـ ، دانيال نبي، ابن سيرين و ديگران، با تحقيق صادق سرمدي، انتشارات جامي، چ اول، سال 1379 ش.
قرآن كريم:
لقد كنت في غفلة من هذا فلشفنا عنك غطاءك فبصرك اليوم حديد؛ واقعا كه از اين حال سخت در غفلت بودي ولي ما پرده‌ات را از جلوي چشمانت برداشتيم و ديده‌ات امروز تيز است.
(سوره ق، آية 22)

--------------------------------------------------------------------------------
[1] . تفسير نمونه، ج 12، ص 250، نشر دار الكتب الاسلاميه، چ 4، سال 1363ش، الميزان، ج 13، ص 195، نشر موسسه الاعلمي للمطبوعات بيروت.
[2] . اسراء، 85.
[3] . ترجمه الميزان، ج 24، ص 38، نشر كانون انتشارات محمدي، تهران، سال 1363 ش.
[4] . تفسير نمونه، ج 12، ص 250 ـ 256، نشر دارالكتب الاسلاميه، چ 4، سال 1363 ش.
[5] . گفتار فلسفي، معاد از نظر روح و جسم ، بخش 1، ص 263، نشر هيئت نشر معارف اسلامي، 1360 ش.
[6] . گفتار فلسفي، معاد از نظر روح و جسم ، بخش 1، ص 263، نشر هيئت نشر معارف اسلامي، 1360 ش.
[7] . همان، ص 266 ـ 270.
[8] . سيد حسين طهراني، معادشناسي، ج 3، ص 220، نشر حكمت، 1403 ق.
[9] . همان، ص 222.
[10] . همان، ص 223.
[11] . سيد محمد حسين طهراني، معادشناسي، ج 3، ص 220، نشر حكمت.
[12] . علامه طهراني، معادشناسي، ج 3، ص 225، نشر حكمت.